محمدمحمد، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

محمد گیان

برای پسرم محمد گیان

  محمد! عشق من! عمر من! هستی من! زندگی من! امید من! محمد من!... این  واژه ها رو روزی ده ها و صدها بار برات زمزمه میکنم  کاش نویسنده ای بودم که می تونستم به اون زیبایی که هست عشق و علاقه ام رو بهت ابراز کنم محمد گیان همه فکر و ذکرم تویی و فردای تو ...خیلی زیاد به آینده ات فکر میکنم ولی نمیدونم چی پیش میاد ولی من سعییم میکنم که تورو به بهترین شکل ممکن تربیت کنم با تمام وجودم ازت مواظبت کنم از خدای عزیز و مهربان میخوام که به من کمک کنه تا بتونم به اونچه که میخواهم برسم آمین.     ...
27 آذر 1390

کارتون گوسفند زبل

سلام محمد گیان خوبی جدیدا این کارتونو خیلی دوست داری و خیلی هم به کارهاشون میخندی من هم به عنوان خاطره برات مینویسم و عکسی هم میزارم تا یادت باشه به چه کارتونهای علاقه داشتی البته قبلا هم کارتونهای دیگه رو که دوست داشتی برات نوشتم کارتون شان گوسفند زبل   کارتونی زیبا که به نام سگ گله یا  گوسفند زبل داستان شخصیت کارتنی به نام (شان) که با گله ای از گوسفندانی با شخصیت های خنده دار در یک مزرعه ماجراهای جالبی را خلق می کنند . نقش اول کارتن یعنی شان (گوسفند زبل) بره ی باهوشی هست که سعی داره کارهای خوبی انجام بده ولی ماجرا هایی که به سرش میاد جالب ودیدنی هستش که با دیدن آن میتوان شخست ها را به افراد جامعه امر...
27 آذر 1390

علاقه محمد به زور خانه

  دیروز محمد با پدرش صبح به زور خانه رفته بودند البته یه بار دیگه اتفاقی وقتیکه از جلوی زور خانه رد شده بودند برای دیدن ورزشکاران از اون وقت به بعد محمد مدام حرکاتهای راکه در زور خونه دیده بود توی خانه تکرار میکرد مثلا دو تا برس موی سر برمیداشت و با آن میل میزد و یا یه کاسه میاور و مرشد میشد و به پدرش هم میگفت که باید تو هم پاشی ورزش کنی وبگی رخصت مرشد یا علی خلاصه بعد از اون یه بار مدادم به پدرش میگفت من ببر پلهون خونه میخوام پلهون بشم (به قول خودش پهلبون ) تا اینکه دیروز باز هم با پدرش به زورخونه رفته بودن و اونجا مدادم بهونه میگیره که من هم میخوام برو توی گود و حالا بهونه گیری میکنه که یالا باید برای من میل بخرین  ...
27 آذر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد گیان می باشد